بسم الله الرحمن الرحیم
توانگری شب خانه آمد دید فرزند نیست.
گفت: کجاست فرزند دلبندم.
گفتند: چون دید برایش آنچه می خواست نخریده ای قهر کرد و رفت به اتاقش.
اما چند کوچه پایین تر ...
تهیدستی شب با خستگی و خجالت به آرامی وارد خانه شد و گوشه ای ساکت نشست. با گوشه چشم دید فرزندش زیر پتو خوابیده است و تعجب کرد.
گفت: چه شده فرزندم پاره تنم زود به خواب رفته.
گفتند: چون پول نداشتی دفتر مدرسه برایش بگیری ، زود خوابید تا نبیند خجالت می کشی...
نوشته شده در چهارشنبه 92/4/26ساعت 1:59 صبح توسط کاظم |
نظرات ()