بسم الله الرحمن الرحیم
الهی سینه ها لبریز ز خون شد ،
یکی از کینه ها و حقد و نفسش،
یکی از درد مردم جنگ مردم اشک مردم رنگ مردم ،
یکی هم از نشاط و جشن شیطان ها و ابلیس ، دلش لبریز خون و درد گشته.
الهی صبرت مرا کشته که اینگونه بدی ها را ببینی و دوباره چشم به راه خوب و بدهائی.
الهی پس خودت حالا بگو : آیا نباید بهر تو جان داد و سر از پا نشناخت ؟
الهی چشم براهم چشم براه...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ای خدا، گرچه همین نزدیک نزدیک ، نزدیکتر از رگ گردنم هستی، ولی دلم برای تو خیلی تنگ شده. هر وقت نگاه کردمت دیدم لبخند به لب داری اما من که گرفتار رنگ و لعاب های روزگار شدم خیلی زود لبخند قشنگ تو را فراموش می کنم و باز دلم تنگ میشه.
الهی کسی از تو دور نشه که دلتنگی اون قلب آدمو از جا می کّنه و جاش خون می پاشه.
ای خدا کاش روزی برسه که حتی یه لحظه هم چشم از تو برندارم . ای خدا دلم برای تو تنهای تنها تنگ شده؛ حالا این روزها اسم تو رو آوردن کلاس نداره و خیلی از ماها کسر شأن می دونیم دم از تو بزنیم؛ حالا حرف دانشمندا بیشتر از حرف تو خریدار داره، کافیه بگن فلان دانشمند غربی گفته ، اون وقته که چشم بسته قبول می کنن. ای خدا چقدر تو غریبی ای خدای غریب دلم خیلی برای تو تنگه.
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی هرچه زیبائی بود برای زندگی کردن تو دادی تا همیشه یاد تو بر لب نشانیم و برایت خوش شویم با مردمانت . ولی اما من و ما جز برای خود نمی خواهیم کسی خوش باشد و زیبا بماند. ولی ما در میان میله های سرد زندان هوی خواهی نفس افتاده ایم و هرچه خوبی از تو آمدرا با بدی کردیم عوض. کاش ما جز خود نبینیم و برای دیگران هم اشک ریزیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی زمین را سیاهی گرفت ز بس دیده ها را غم تن گرفت
الهی چه بسیار رخ که خاک آلوده است ، به دام هوی های نفس خسته است
الهی چه اندک شده قلب پاک ، چه بسیار سینه غرق خاک
الهی به باران لطفت بشوی روی بد، مران از در خانه ات مرد بد
الهی ز غیبت برون آر دست خود ، که عالم همه تشنه است از اُحد
الهی رخ مردم خسته بین، ز ظلم وحوش خورده اند بر زمین
الهی به آن عصمت کربلا، رسان صاحب کار این خسته ها